گاهی وقت ها می خواهم پرواز کنم

گاهی وقت ها و بعضی روزها آنقدر دلم می گیرد که هیچ چیزی، حتی بهشت هم نمی تواند خوشحالم کند. در آن لحظه فکر می کنم دوست دارم یک پروانه باشم، یا یک پرنده بشم. پرواز کنم در آسمان و همه جا را ببینم. 

ببینم چه کسی، چه دستی و چه قلبی این دنیا را تیره و تار کرده است؟ اما به خودم می آیم و می بینم که رویایی بیش نیست. رویایی خنده دار. می روم یک گوشه ای و می نشینم؛ دفتری دارم با یک قلم. آن ها را بر می دارم و روی می آورم به شعر گفتن؛ از قلب خودم و برای خودم.

گاهی وقتا، بعضی روزها دلم خیلی میگیره

انگار این دل توی سینه اسیره، داره میمیره

هیچ دلی نیست با دل خسته من حرف بزنه

نا امیدی از دل مرده من خط بزنه

من هم به جمع وبلاگ نویسان پیوستم!

چند روزی بود که پسرم از فواید وبلاگ نویسی برایم می گفت. شاید باورتان نشود! اما من هیچ آشنایی با کامپیوتر و اینترنت نداشتم اما با توضیحات او ترغیب شدم که هر آنچه که لازم است را برای وبلاگ نویسی یاد بگیرم. اگر خطایی لفظی و املایی دیدید بر من ببخشایید.